محل تبلیغات شما



صفحه رو مدام بالا پایین میکشیدم، اسم ها رو از نظر میگذروندم و جلوی اسم هر کدوم یک ویژگی برجسته نوشته شده بودن و با اون تعریف شده بودند، دنبال اسم خودم می گشتم، لیلی، ستون روبروش سفید بود و تو ذهنم جمله یی نقش بست، بعد دنبال اسم لیلا گشتم نبود. خواب بود، خوابی عجیب، یکی از میان شما پست گذاشته بودید، اسم تمام دوستاتتون بود، از همه چیزی نوشته شده بود، اما اسم من ستون دوم سفید بود سفید سفید. جمله ی نقش بسته ذهنم اما خاطرم نیست، چه حسی داشت خواب عجیبم، پست
وقتی با شوق دورهمی ِ دعوت ِ اندیشه فولادوند تعریف می کردم و حرف هاش بازگو، می گفت تو از خودت جدا شدی همین جدا شدن و دورشدن هست که آزارت میده و غمگینت می کنه، ببین چه با اشتیاق از این دعوت صحبت میکنی، چیزی این بین داره که تو رو به خودت میرسونه.! مدت ها پیش وقتی مرجان محتشم دعوت گرفته بودند، پیام دوستان بود که لیلی چه قدر این مرجان محتشم دیدیم گفتیم این لیلی ِ. چه قدر همه ی ما شبیه هم هستیم و چه قدر از هم دوریم و متفاوت.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شخصی*علمی*ورزشی